سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن وسیاست

در منطقه سبع مساجد، در مدینه، منطقه‏اى که جنگ احزاب در آن واقع شده است. پایین‏تر ازمسجد على‏علیه السلام، مسجد فاطمه‏علیها السلام است. این مساجد جایگاه عبادت حاضران در آن میدان وسنگرداران جنگ خندق بود. و گواهى تاریخى براى حضور زن در اجتماع از دیدگاه اسلام است.
بنابراین، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم حضور زن در صحنه اجتماعى، سیاسى را تایید کرده است و فقط ازحضورى که تحریکات و تمایلات نفسانى دیگران را در پى دارد، نهى فرموده است.
پس از احداث مسجدالنبى، مردان در داخل به امامت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و زنان در خارج آن به امامت‏یکى از صحابه، نماز جماعت را برپا مى‏کردند.
عبدالله بن عمر نقل مى‏کند که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:
لا تمنعوا نسائکم المساجد و بیوتهن خیرلهن. (3) و نیز مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در باب‏ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن.
فرمود: لا خلخال ولا شنف ولا قرط ولا قلادة.
و در باره:
الا ما ظهر منها.
قال: الثیاب (4)
حضرت درباره آیه فرمود:مراد از زینت عبارت است از: خلخال، دستبند، گوشواره، گردن‏بند و... آشکار نسازند مگر آنچه‏که در عرف زندگى مؤمنات، به‏طور معمولى آشکار مى‏باشد. که از آن جمله است لباس روئین.
ابوموسى اشعرى مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:
ایما امرئة استعطرت فمرت على قوم لیجدوا ریحها فهى زانیة. (5)
هر زنى، به منظور جلب نظر نامحرمان، خود را معطر سازد و قدم از خانه بیرون نهد تا دیگران را جلب‏کند او اهل فحشا است.
دقت در احادیث فوق، بیانگر این حقیقت است که حضور مخرب، ممنوع است نه حضورسازنده و هدفمند.
در روزگارى که پدر، از داشتن دختر ناخشنود بود رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:
البنات حسنات (6)
دختران در خانه پدران، حسنه الهى‏اند.
در جامعه‏اى که براى زنان چندان ارج و بهایى قایل نبودند پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:
زن، بوى خوش و نماز، در مکتب من محبوب‏اند. (7)
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در سفرها حتى برخى از جنگ‏ها بعضى از زنان را که توانایى کارى در استاى‏خدمت‏به پیشرفت عملیات جهاد را داشتند، همراه خویش مى‏برده است. در جنگ احد، نسیبه‏در برابر دیدگان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شمشیر به دست گرفت و مقاتله کرد و آن حضرت در حق او فرمود:
لمقام نسیبه بنت کعب افضل من مقام فلان و فلان. (8)


ارسال شده در توسط لیلا حق جو

این زن که از اقلیت شیعه ‏عربستان است، حدود یک سال و نیم قبل در شهر القطیف در شرق عربستان مورد تجاوز دسته جمعی شش مرد سنی ‏قرار گرفت.


دادگاهی در عربستان یک زن 19 ساله را که مورد تجاوز گروهی شش مرد قرار گرفته به 200 ‏ضربه شلاق و تحمل شش ماه زندان محکوم کرد!‏

به گزارش شیعه نیوز به نقل از عصر ایران، این زن که از اقلیت شیعه ‏عربستان است، حدود یک سال و نیم قبل در شهر القطیف در شرق عربستان مورد تجاوز دسته جمعی شش مرد سنی ‏قرار گرفت.‏

با این حال دادگاه اولیه این زن را به اتهام «حضور داشتن در خودرو یک مرد نامحرم در زمان تجاوز» به 90 ضربه ‏شلاق محکوم کرد.‏

زمانی که قربانی نسبت به رای اولیه دادگاه فرجام خواهی کرد از سوی قضات به «سوء استفاده از رسانه ها ‏برای تأثیرگذاری بر جریان دادرسی» متهم شد و از این رو در جلسه اخیر دادگاه استیناف مجازات وی به 200 ‏ضربه شلاق افزایش یافت و شش ماه زندان نیز به مجازاتش افزوده شد.‏

این زن 19 ساله به دلیل حضور داشتن در خودرو یک مرد نامحرم در زمان تجاوز متهم شناخته شده است. این امر مغایر با قوانین جاری عربستان در خصوص جدایی زنان و مردان نامحرم از یکدیگر است.

دادگاه استیناف همچنین مجازات شش فرد متجاوز را به دو تا 9 سال زندان افزایش داد. این افراد پیشتر به یک ‏تا پنج سال زندان محکوم شده بودند.‏

این در حالی است که مجازات تعیین شده برای این افراد همچنان کمتر از حد معمول ارزیابی می شود چرا که ‏تصور می شد آنها با مجازات اعدام روبرو شوند.‏

به گزارش روزنامه انگلیسی زبان عرب نیوز، در همین حال «عبدالرحمن اللاهم» موکل این زن سعودی رأی صادره را مغایر با قوانین اسلامی دانست و به بی ‏بی سی گفت: موکل من قربانی این جنایت نفرت انگیز است. معتقدم که محکومیت وی مغایر با قوانین شریعت ‏اسلامی و ناقض کنوانسیون های بین المللی مربوطه است.

وی افزود: سازمان های قضایی باید با این دختر به عنوان یک قربانی رفتار کنند نه یک مجرم.

گفتنی است دادگاه «اللاهم» را به دلیل گفت و گو با رسانه ها از ادامه کار بر روی این پرونده منع کرده است.‏


ارسال شده در توسط

به نام آفریننده یکتای عادل که اندر خلق و ایجاد، انصاف کند و اندر میان نسوان و جماعت ذکور مساوات کند. الغرض، حکایت این بنده مؤنث کردگار! از همان بدو ورود به عالم آدمیان آغاز گردید که بنا بر بعضی روایات، مصادف بود با میلاد یکی از کاکل زری های خویشان. از قضا، هر دو را یک طبیعت روا نمودی و تادهان وا نمودی و فرمودی که نوباوه ی خاله جان شاهزاده ای ست بر مُرید فرشتگان و افتاده از درز کهکشان و بالا نشان و فاخر و تاج بر سر و پسر، جماعات خویشان و قومان و قبیله بزرگان و با نوران عقل در چشمان، دویدند و پریدند بر سر تخت خاله رسیدند و طفل بوسیدند و باقی ماجرا.

و آنگاه طبیب سر افکنده و لب از خنده فرو بسته و غمزده، آرام زمزمه نُمود: و کودک دیگر، استعیذ باالله خاک بر سر است و دختر است.

شیون و فغان بلند گشت از نهاد مادر و با حسرت نظاره می کرد طفل خواهر را...

جده ی ما که پیرزنی بود تکیده و خمیده و چشم ندیده و گوش نشنیده، قرنی از وجود مبارکش می گذشت و العجب هنوز زبان در دهان می چرخاند و خلق را با سخنان       می جنباند! و طرف را می شست و می رفت و به کناری می انداخت!! و بر حسب اتفاق، همیشه طرف من بودم! از بیانات گهربار جَدّیْنا اینکه: دختر ضعیفه است و نحیفه است و نبودش به از بودش! چه فایده وجود این موجود که مایه ننگ است و منگ است و سربار است و خوار است و برای کار است!!!

و از قصارهایش مِن باب فرزند خاله یکی اینکه: پسر نگو قند عسل، و دیگر اینکه: گل پسری، شاه پسری، تاج سری.

در روایات ثبت است و بر خاطرم گذشت هر گاه که ما دو تن بر محفلی وارد آمدیم گر من سلام می کردم، جواب همی نکردن و گر او سرش را همچو گاو زیر انداخت و رفت دنبال دیگر تاج سرهای فامیل، همگان جانها را چونان نقل و نبات قربانش کردندی و هزاران دعا و بلا گردان بر وی خواندندی و اسفندها راندندی و او را در صدر نشاندندی و در دهان ما گِل چپاندندی!

و دیگر خاطره آنکه گر ما دو تن بر سر خوان نعمت روبرو همی نشستی، گوشتهای طعام را در حلق او کردندی و بنده حقیر هم که کوفت خوردندی، به درک.

مصایب و مقاتل مراثی فراوان بر ما روان گشته و چه تحفه ها که در مراسم میلاد هر ساله اش به جیب می زند و ما هم که زیر بته عمل آمده ایم!

اتفاق را، پیش دانشگاهی همی خواندن گرفتیم و کنکور هم رساندیم و نذر ها و ختم ها بود که برداشته گشت ز بهر قبولی این خفه شده و بَتَر آنکه مادر ما نیز نماز یومیه را به حق قبولی همان خفه شده می خواند. حال ما خود گفتنی نیست که سوز سینه بدر آرد و خشم و کینه.

الغرض، نتایج کنکور اعلام گرداندند در اینترنت و سایت هم که خدا اصلاحش کناد، راه نمی داد. ساعات می گذشتند و تسبیح ها می گشتند، دفع چشم زخم می نوشتند و فوت می نمودند بر قند عسل جان و چشم ها خیره بود بر صفحه نُمایه.

تنها همین قدر گویم که کنکور سالها گذشته و کاکل زری خاله جان هر سال چشم قبیله را خیره بر صفحه نُمایه نگه می دارد و تا آنجا که ما می دانیم نامش در قبولیان نیامده که نیامده.قوم هنوز هم بر وی از تمام سر و کله شان نثار می نُمایند، لیکن گویا ما را نیز بر طبق آخرین گردهمایی خویشاوندی در میان آدمیان حساب نموده اند و در جواب سلاممان لبخند هم رسانند و این از اثرات همان رتبه نخست کنکور این بنده حقیر است.

و البته جمعی نیز طبق آخرین اخبار به هنگام وضع حمل اگر پسر نبود با افتخار تمام     می گویند:                دختر است         

                                                                   

 

   


ارسال شده در توسط لیلا حق جو

پیام زن با حجاب
وقتی زن با حجاب، با وقار و متین گام بر می‌دارد و بدون ناز و عشوه سخن می‌گوید در حقیقت با عمل خود پیام می‌دهد که من گل خوشبویی هستم که تنها به خانواده‌ام تعلق دارم. با چادرم که چون خاری است از گل وجودم محافظت می‌کنم و چشم ناپاکان را کور و آنان را در اهداف شیطانیشان ناامید می‌گردانم. با چادر و حجابم، غیرت شوهرم، پدر و برادرم را به نمایش می‌گذارم که پروانه‌وار به‌دور گلشان می‌چرخند و آن را از دید نامحرمان حفظ می‌کنند.
پوشش من دلی روشن، درونی پاک . ایمانی قوی می‌دهد. می‌گوید: من اسیر نفس و مطیع شیطان و دچار کمبودهای دیگر نیستم. از هر بند و اسارتی آزاد گشته‌ام و در سایه ولایت الهی درآمده‌ام و همچون مروارید در چادر صدف گونه‌ام جای گرفته‌ام.

پیام زن بی‌حجاب و بدحجاب
زن بی‌حجاب و بدحجاب با طرز پوشش و سخن، ناز و عشوه‌های خود ناخودآگاه می‌گوید: من به ظاهر مسلمانم، اما در عمل خیر، و به خدا و قیامت چندان اعتقادی ندارم و ظاهرم و گواه روشنی از باطنم است.
این قبیل زنان با حرکات تحریک آمیز خود اظهار می‌کنند که شوهر، پدر و برادرشان نسبت به ناموس، غیرت و مردانگی از خود نشان نمی‌دهند، زیرا اگر غیور بودند اجازه نمی‌دادند آنها این گونه پا به محیط بیرون از خانه بگذارند.
پیام این زنان آن است که من گلی خوشبو هستم که با آرایش و ناز و کرشمه همه از بویم استشمام می‌کنند و من با صرف وقت برای آرایش و زیباسازی خود می‌خواهم دلهای مردان هرزه را متوجه خود سازم. و با این کار مورد نظر آنها قرار گیرم. و شهرتی به دست آورم و کمبودهایی که در وجودم هست جبران کنم. زیرا می‌بینم بعضی از انسانها مورد احترامند و از مقام و شخصیت بالایی برخوردار هستند. اما من هم به ناچار می‌خواهم با ناز و  عشوه و حرکات شهوت انگیز مورد احترام قرار گیرم. ولی افسوس در همان لحظه‌ای که مرد هرزه‌ای نگاهم می‌کند در خود احساس شخصیت و غرور کاذب می‌کنم ولی بعد دچار اضطراب و سردرگمی می‌شوم و تمام آن کمبودها و عقده‌ها در وجودم نه تنها کم نمی‌شود بلکه شدت می‌یابد. اگر نتوانستم کسی را شکار کنم یا در اثر تقوا و غیرت، جوانی نگاهم نکرد برایم ناراحت کننده است به طوری که می‌خواهم از درون فریاد برآورم.

کمی فکر کنیم...........!!!


ارسال شده در توسط لیلا حق جو
<      1   2   3