سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن وسیاست

سخاوت و ایثار زهرا

مفسرین شیعه و سنى اتفاق دارند که روزى زهرا سلام الله علیها با اطرافیانش روزه بودند. در هنگام افطار فقیرى رسید و از آنها چیزى خواست. زهرا، شوهرش، بچه‏هایش و خادمه‏اش افطار خود را به آن گدا دادند. زهرا براى افطار روز بعد نانى تهیه کرد. یتیمى آمد، زهرا نان را به یتیم داد در مرتبه سوم نانى تهیه نمود اسیرى آمد و افطار خود را به او داد و بالاخره هر سه شب را بدون افطار صبح کرد و آیه شریفه نازل شد «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا. انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءا و لا شکورا!» (19) «و اطعام کردند طعامى را که دوست داشتند به مسکین و یتیم و اسیر جز این نیست که این کار را فقط براى خدا مى‏کنیم و از شما جز او سپاسى نمى‏خواهیم‏» . (20)

در خاتمه به تفسیر کنیه و اسم ایشان مى‏پردازیم.

براى القاب زهرا، تفسیرها، تاویلها و گفتگوها چندان است که در این نوشته مجال بازگو کردن همه آن نیست فقط به طور فشرده به تفسیر کنیه و اسم ایشان مى‏پردازیم.

زهرا را ام ابیها گفته‏اند و این کنیه را که افتخارى بر آن حضرت است، پیامبر گرامى به ایشان داده است. (21)

ام ابیها به معناى «مادر پدرش‏» ; یعنى زهرا مادر پدر خویش است. این کنیه معانى مختلفى دارد اما بهترین معنى همان است که پیامبر (ص) به این کنیه داد یعنى: «زهرا علت غایى جهان هستى است.» و اگر کسى ادعا کند که واسطه فیض عالم هستى نیز هست، ادعاى او بدون دلیل به گزاف نیست.

واما فاطمه، فاطمه را فاطمه گفته‏اند و این تسمیه اسرارى دارد و همه آن اسرار از روایات بهره‏مند است:

1- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت من الشر (22)

فاطمه، فاطمه نامیده شده است; چرا که از شر بریده و جدا است.

این جمله اشاره به عصمت زهرا سلام الله علیها است; زیرا مسلما معصومه است و آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (23) درباره او است. (24)

2- سمیت فاطمة لانها فطمت عن الطمث. (25)

فاطمه را فاطمه گوید زیرا بریده است از خونى که زنها مى‏بینند. این تفسیر اشاره به طهارت ظاهرى زهرا سلام الله علیها است; زیرا از نظر روایات، چنانچه زهرا مطهره بود از نظر معنى، طاهره بود از خون حیض، نفاس و استحاضه.

3- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت عن الخلق فاطمه را فاطمه گفتند، براى اینکه بریده شده بود از خلق.

این تفسیر اشاره به مقام فنا و لقاى زهراى مرضیه است. کسى که در دل او هیچ کس جز خدا نبود دل او فقط مشغول به خدا است.

4- سمیت فاطمة فاطمة لان الخلق فطموا عن کنه معرفتها.

فاطمه، فاطمه نام گرفت; زیرا مردم از معرفت او بریده شده‏اند و قدرت بر شناخت‏حقیقت او ندارند و این تفسیر اشاره به همان مقامى دارد که به واسطه آن مقام ام ابیها نامیده شده است.

5- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت هى و شیعتها عن النار. (26)

فاطمه را فاطمه گفتند; چون شیعیان خود را از آتش مى‏رهاند و نجات مى‏دهد. این تفسیر اشاره به شفاعت اوست.

6- سمیت فاطمة فاطمة لان اعدائها فطموا عن حبها

فاطمه را فاطمه گفتند، چون دشمنان او بریده مى‏شوند ازمحبت او، و روشن است که کسى که محبت اهل بیت را ندارد به رو در آتش انداخته مى‏شود.

در حق فاطمه چه توان گفت که پیامبر گرامى صلى الله علیه و اله و سلم چون بر زهرا سلام الله علیها وارد مى‏شد یا زهرا سلام الله علیها بر او وارد مى‏شد، چهره زهرا سلام الله علیها و دست زهرا سلام الله علیها را مى‏بوسید و او را استقبال مى‏کرد و به جاى خود مى‏نشانید. (27)

و مى‏فرمود: من بوى بهشت را از سینه زهرا استشمام مى‏کنم، ولى همین زهرا سلام الله علیها به قدرى براى دیگران متواضع است که وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام از او اجاره مى‏خواهد که کسانى بر خانه زهرا سلام الله علیها وارد شوند، زهرا با آنکه ازاین ملاقات سخت‏بیزار است; (28) اما چون على علیه السلام مى‏خواهد آن بانوى متواضع درمقابل شوهر مى‏گوید: خانه، خانه تو و من هم کنیز تو هستم. (29)

زنى مى‏آید و از زهرا سلام الله علیها مساله‏اى سوال مى‏کند اما چون بیمارى فراموشى دارد، ده بار برمى‏گردد و مساله را سوال مى‏کند در بار دهم از زهرا سلام الله علیها عذر خواهى مى‏کند و زهرا در جواب مى‏فرماید: «در هر بار، پروردگار عالم به من پاداشهاى زیادى عنایت مى‏کند پس تکرار سوال تو عذر ندارد» . (30)

زهرا سلام الله علیها وقتى پدر بزرگوارش فضه خادمه را به او داد به دستور پدر کارهاى خانه را قسمت کرد: یک روز زهرا سلام الله علیها کارها را انجام مى‏داد و روز دیگر نوبت فضه بود. (31)

نباید فراموش شود و بانوان باید بدانند که زهرا سلام الله علیها و همه اهل بیت علیهم السلام سرمشق زندگى ما هستند، همه باید از پیامبر گرامى و خاندان او سرمشق بگیرند.

قرآن چنین دستور مى‏دهد:

لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر... (32)

به تحقیق که رسول خدا سرمشق است‏براى کسانى که امید به خدا و روز جزا دارند.

ما اگر سعادت دو جهان را بخواهیم باید پیرو رسول اکرم و اهل بیت گرامى او باشیم. بانوان اسلامى وقتى به سعادت مى‏رسند که در عفت، ایثار، فداکارى، مردم دارى، شوهر دارى، خانه دارى وتربیت اولاد، پیرو زهرا سلام الله علیها باشند.

صاحب وسایل الشیعه در جلد دوم وسایل قضیه‏اى از زهرا سلام الله علیها نقل مى‏کند که همه مخصوصا بانوان اسلامى باید به آن توجه داشته باشند.

مضمون همه روایات چنین است: «فضه خادمه در روزهاى آخر عمر زهرا، سلام الله علیها او را مهموم و مغموم یافت. علت را پرسید زهرا گفت: «چون جنازه مرا بلند مى‏کنند حجم بدن من نمایان است و نامحرم حجم بدن مرا مى‏بیند.» فضه مى‏گوید شکل عمارى را براى زهرا رسم کردم و گفتم: در عجم رسم است افراد باشخصیت را در عمارى مى‏گذارند. زهرا شاد شد، تبسم نمود و وصیت کرد که جنازه او را در عمارى بگذارند.

همه مى‏دانیم که وصیت مؤکد کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام او را شب غسل دهد و کفن و دفن کند و کسى را هم خبر نکند. (33)

پى‏نوشت‏ها:

1- مناقب ج 3، ص 133 و 133- بحار الانوار ج 43 ص 16

2- مناقب ج 3، ص 133 و 133- بحار الانوار ج 43 ص 16

3- شیخ مفید (ره) در حدائق الریاض، مصباح کفعمى (ره) 4- دلائل الامة طبرى شیعى از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

5- بحار الانوار ج 6- بیت الاحزان محدث قمى (ره)، ص 5

6- خطیب بغدادى در تاریخ خود ج 6 ص 221 و ابن حجر در صواعق ص 76، شبلنجى در نورالابصار ص 73 از ابن عسکر از ابن عباس: در کتاب خداى تعالى براى هیچ فردى، آنقدر که در فضیلت على علیه السلام نازل شده، آیه نازل نشده است.

7- سنن بیهقى ج 7 ص 442، ریاض النضره ج 2 ص 196

8- مقتل خوارزمى ج 1 ص 184- لهوف ص 20

9- مناقب ابن شهر آشوب ج 3- امالى صدوق سوره کوثر.

10- سوره کوثر.

11- فجر آیات 27 تا 30.

12- اصول کافى ج 1 بصائر الدرجات.

13- امالى شیخ طوسى / 5 ج 1، ص 39

14- صفورى شافعى در نزهة المجالس ج 2 ص 226.

15- قرب الاسناد - منتهى الامال ج 1.

16- بحار ج 43 ص 84- منتهى الامال ص 161.

17- کشف الغمه ج 2 س 25 و 26- بحار ج 43 ص 81 و 82.

18- وسائل الشیعه ج 4 باب 9 ص 1024.

19- سوره دهر/ (انسان) آیه 7 و 8.

20- امالى صدوق ص 212- 216- تفسیر کشاف تالیف جار الله زمخشرى.

21- مقاتل الطالبین، کشف الغمه

22- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 230.

23- احزاب/43.

24- سیوطى در المنثور ج 5 ص 198 زمخشرى در کشاف ج 1 س 193 و . . .

25- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 330.

26- بحار الانوار ج 10.

27- الامامة و السیاسة ج 1 ص 14 علل الشرایع صدوق /5.

28- ترمذى و ابن عبد ربه در عقد الفرید ج 2 ص 3 مناقب ابن شهر آشوب ج 3.

29- علل الشرایع.

30- بحار الانوار کتاب العلم.

31- بحار ج 43 ص 28- بیت الاحزان ص 20.

32- احزاب آیه‏21.

33- روضه الواعظین
ارسال شده در توسط لیلا حق جو

  

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا(س)

زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام ص‏37

 

آیة الله مظاهرى

اسم آن خانم، فاطمه است و براى آن بزرگوار هشت لقب ذکر کرده‏اند: صدیقه، راضیه، مرضیه، زهرا، بتول، عذرا، مبارکه و طاهره (1) . از بعضى روایات استفاده مى‏شود که زکیه و محدثه از القاب آن خانم است و کنیه او ام ابیها است. (2)

عمر آن بزرگوار تقریبا هجده سال است. در روز جمعه بیستم جمادى الثانى سال دوم بعثت‏به دنیا آمد (3) و سال یازدهم از هجرت، سوم جمادى الثانى (4) به دست گردانندگان سقیفه بنى ساعده شهید شد.

شخصیت‏حضرت زهرا را با این بحث کوتاه نمى‏توان معرفى کرد و آنچه در اینجا آورده مى‏شود، قطره‏اى از دریاى فضیلت آن صدیقه شهیده است.

شخصیت اسلامى از دو راه یافت مى‏شود: از راه نسب و از راه حسب و فضایل نفسانى. شخصیت نسبى که اسلام آن را پذیرفته است، تحت تاثیر عوامل مختلفى است: قانون وراثت، تغذیه از راه مشروع، تاثیر محیط، تاثیر همسر و رفیق، اولاد صالح و غیره در تشکیل چنین شخصیتى نقش دارند. زهرا سلام الله علیها از نظر قانون وراثت، پدرى چون رسول گرامى دارد که به گفته سعدى همه مراتب انسانیت را به کمالاتش پیموده است. همه تاریکى‏ها به جمالش روشن شده است و همه صفات او در انتهاى خوبى است:

بلغ العلى بکماله کشف الدجى بجماله حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله

مادرى چون خدیجه دارد که باید گفت اسلام مرهون زحمات آن بزرگوار است. مادرى که سه سال، مسلمانان محصور در شعب ابى طالب را اداره کرد و همه اموال خود را در این راه خرج کرد. مادرى که چندین سال در مکه با آن مصیبتهاى کمر شکن ساخت، و دوش بدوش رسول اکرم، اسلام را یارى فرمود و در این راه سنگها به بدن مبارکش فرود آمد، بى حرمتیها به او وارد شد، شماتتها در این راه دید و هرچه این اتفاقات بیشتر مى‏شد، صبر و استقامت او زیادتر مى‏گشت.

و اما از نظر قانون تاثیر غذا: مورخین نوشته‏اند که وقتى اراده حق تعالى به خلقت زهرا سلام الله علیها تعلق گرفت، پیامبر گرامى مامور شد که چهل شبانه روز در کوه حرا به ریاضت دینى پردازد. (5)

حضرت خدیجه در خانه خود، از مردم گوشه گرفته و به عبادت مشغول بود و پیامبر گرامى در کوه حرا، پس از آن مدت فرمان آمد که پیامبر به خانه بازگردد. از عالم ملکوت براى آنان غذا آوردند. سپس نور زهرا به حضرت خدیجه منتقل شد.

از نظر تاثیر محیط، زهرا علاوه بر آنکه در دامن مادرى فداکار، با گذشت و با استقامت، و در دامن پدرى چون پیامبر گرامى پرورش یافت، محیط زندگى او محیط پر تلاطمى بود. مکه با آن مصیبتها و حوادث ناگوار، محیط پرورش او بود. در شعب ابى طالب با آن حوادثى زندگى کرد که امیرالمومنین در نهج البلاغه آنجا را براى معاویه چنین توصیف مى‏کند: «شما ما را سه سال در میان آفتاب زندانى کردید، به طورى که بچه‏هاى ما از گرسنگى و تشنگى مردند، بزرگان ما پوست گذاردند، صداى آه و ناله زنها و بچه‏ها بلند بود...» روشن است‏بچه‏اى که در این چنین محیطى پرورش یابد; مخصوصا اگر مربى‏اى چون پیامبر گرامى داشته باشد، استقامت او، صبر او و سعه صدر او زیاد خواهد بود:

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد

زهرا سلام الله علیها از نظر همسر و مصاحب، و از نظر اولاد صالح نیز، فوق العاده است. شوهرى چون امیرالمومنین دارد که بیش از سیصد آیه از قرآن شریف درباره او نازل شده. (6)

شوهرى که از نظر تاریخ، قطعى است که اسلام مرهون او است. شوهرى که به اقرار خود اهل تسنن، عمر بیش از هفتاد مرتبه در مواقع مختلفه گفته: لولا على لهلک عمر. (7)

فرزندانى چون حسن، حسین، زینب و کلثوم دارد که اگر نبودند، قطعا اسلام نبود و به گفته امام حسین و على الاسلام السلام (8) زهرا از نظر فرزند، ام الائمه است، سر مستودع است، مادر عصاره عالم خلقت، حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف است.

و اما از نظر فضایل انسانیت، چه مى‏توان گفت در حق کسى که پیامبر گرامى (ص) کرارا درباره‏اش فرموده است: ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک على نساء العالمین. (9)

همانا خداوند تو را برگزیده و پاکیزه و معصوم گردانیده و تو را بر همه زنها رجحان داده است.

اگر براى فضیلت زهرا چیزى جز سوره کوثر نبود، زهرا را بس بود که بگوید نزد خداوند افضل و برتر از عالمیانم.

انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر. (10)

همانا کوثر را بر تو ارزانى داشتیم، پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى کن، به درستى که بدخواه تو دنباله بریده است.

زهرا از نظر ایمان، راضیه و مرضیه است:

«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتی‏». (11)

«اى نفس مطمئنه! - که به مقام شهود رسیده‏اى - بیا به سوى پروردگارت خشنود شده، و داخل در زمره بندگان من شو و داخل شو در بهشت من.» ما باید بدانیم که القاب چهارده معصوم، کنیه‏هاى آنان و اسماء آنان بى سبب نیست. همه آنها سر دارد. معنى ندارد زهرا، صدیقه; زکیه; طاهره; محدثه و ... نباشد و به این‏گونه لقبها متصف شود. اگر جبرئیل نیاید و با او محادثه نکند و به او محدثه بگویند، دروغ است: تعالى الله عما یقول غیر العارفین فى حقهم، و معنى ندارد کسى محدثه باشد و ایمانش به مرتبه شهود نرسیده باشد.

زهرا از نظر علم داراى مصحف است.

از نظر روایات، کتابهایى نزد ائمه طاهرین است که از جمله آن کتابها مصحف فاطمه سلام الله علیها است.

این کتاب را ائمه به آن افتخار مى‏کرده‏اند و مى‏گفتند: علم ما کان و یکون و ما هو کائن در آن است; و به خط امیرالمؤمنین و املاى حضرت زهرا سلام الله علیهما مى‏باشد. (12)

زهرا از نظر زهد

شبى که زهرا به خانه امیرالمومنین مى‏رفت، امیرالمومنین فرش خانه‏اش را از شن تهیه کرد و رسول اکرم جهازیه‏اى براى زهرا سلام الله علیها تهیه فرمود که همه آن جهازیه شصت و سه درهم مى‏شد.

جهازیه عبارت بود از:

1- عبا 2- مقنعه 3- پیراهن 4- حصیر 5- پرده 6- لحاف 7- دستک 8- بالش 9- آفتابه 10- آب خورى 11- کوزه 12- کاسه 13- آسیاى دستى 14- مشک آب 15- حوله 16- پوست گوسفند.

پیامبر گرامى چون جهازیه را دید از چشمهاى مبارکش اشک جارى شد و فرمود: «خدایا این جهازیه را که غالب آن از گل است مبارک کن!» (13) زهرا به خانه شوهر مى‏رود و در وسط راه پیراهنى را که از جمله جهازیه او است، به فقیر مى‏دهد و با همان پیراهن کهنه‏اى که داشت‏به خانه امیرالمؤمنین رهسپار مى‏شود. (14)

شب عروسى پایان گرفت و صبح، پیامبر گرامى به دیدن زهرا آمد و هدیه آورد. هدیه پیامبر گرامى این بود: على فاطمة خدمت ما دون الباب و على على خدمت ما خلفه.

کارهاى داخل خانه براى فاطمه است و کارهاى خارج از خانه براى على.

زهرا از این هدیه، ازاین تقسیم کار به قدرى خشنود شد که فرمود:

ما یعلم الا الله ما داخلنى من السرور (15)

جز خداوند کسى نمى‏داند که از این تقسیم کار چقدر خشنودم.

عبادت زهرا

در روایات آمده است که زهرا به قدرى روى پا ایستاد و عبادت کرد که پاهاى او متورم شد (16) امام حسن علیه السلام مى‏گوید، مادرم از اول شب تا صبح عبادت مى‏کرد و هرگاه از نماز فارغ مى‏شد، به دیگران دعا مى‏کرد. از او پرسیدم که چرا به ما دعا نکردید؟ فرمود: عزیز من اول دیگران، سپس ما - الجار ثم الدار. - (17)

تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار با فضیلت است. امام صادق علیه السلام فرموده:

«تسبیح جده‏ام زهرا سلام الله علیها نزد من از هزار رکعت نماز بهتر است‏» . (18)

مى‏گویند: زهرا براى کمک، خادمه‏اى لازم داشت و گرفتن خادم و خادمه در آن زمان رایج و بلکه لازم بود. چون زهرا سلام الله علیها بر رسول الله وارد شد قبل از آنکه در این مورد چیزى بگوید، پیامبر فرمود: زهرا جان مى‏خواهى چیزى به تو یاد دهم که بهتر از دنیا و آنچه در آن است‏باشد؟ و تسبیح مشهور را به او یاد داد.

زهرا سلام الله علیها با خوشحالى تمام به خانه بازگشت و به امیرالمومنین عرض کرد با دعایى که از پدرم صلوات الله علیه گرفته‏ام، خیر دنیا نصیب من شده است                 (بقیه دارد)
ارسال شده در توسط لیلا حق جو
1.زن و مرد ، دو موجود تکویناً متفاوت : خداوند متعال از جنبه‏هاى تکوینى و تشریعى شرایطى ، را به وجود آورده است تا زن و مرد ، هر کدام متناسب با ظرفیت خود راه کمال را بپیمانید . اشتراک در خلقت باعث نمى‏شود وظایف آن دو کاملاً شبیه هم باشد . یعنى راه رسیدن به کمال براى مرد یک سرى از اعمال است و براى زن یک سرى دیگر ؛ چنان‏چه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جهاد مردان را ، بذل جان و مال مى‏دانند و جهاد زنان را خوب شوهردارى .
پس تفاوت در وظایف و نقش‏ها نمى‏تواند ملاک براى ارزش گذارى زن و مرد باشد . از طرفى ، وجود این تفاوت‏ها زمینه ساز درک متقابل ، تمایل دو طرفه و هماهنگى بین زن و مرد را فراهم مى‏آورد . تکالیف الهى که شرط آن داشتن آگاهى ، قدرت و اختیار است به همه انسان‏ها تعلق مى‏گیرد ؛ اما نوع تکالیف به تفاوت‏هاى جنسیتى زن و مرد باز مى‏گردد ؛ همان تفاوت‏هایى که دست تکوین در نهاد زن و مرد به ودیعه گذاشته است .
2 . زن و مرد ، هر دو انسانند : در طول تاریخ غرب ، زن از شخصیت و جایگاه انسانى برخوردار نبوده است . در یونان ، زنان را پلیدتر از حیوانات و از سلاله شیاطین مى‏دانستند . سقراط وجود زن را بزرگ‏ترین منشأ انحطاط بشریت مى‏دانست . به اعتقاد یهود و مسیحیت ، حوا عامل گناه اولیه آدم علیه‏السلام و مسئول خروج او از بهشت بود .
اسلام زن را مثل مرد مى‏داند که از سه خصیصه مهم : اختیار ، مسئولیت‏پذیرى و کمال‏خواهى ، برخوردار است . قرآن از زنانى صحبت مى‏کند که قرین فرشتگان و هم‏کلام آنها ، مورد توجه پیامبران و مقدّم بر بسیارى از آنان و کوثرى از ناحیه خدا هستند و این نمایانگر شخصیت والاى زن است .
3 . زن و مرد از یک جنسند : غربى‏ها ، اسلام را متهم مى‏کنند که زن را جنس دوم و فروتر از مرد مى‏داند . آنان مى‏گویند ادیان الهى ، آفرینش حوا را بعد از خلقت آدم علیه‏السلام و از دنده چپ او مى‏دانند .
از دیدگاه اسلام ، هدف خلقت تنها عبودیت و تقرب به خدا است و زن و مرد براى رسیدن به این هدف خلق شده‏اند و از این نظر هیچ فرقى با هم ندارند و از یک جنسند . خلقت حوا بعد از حضرت آدم علیه‏السلام معیار فرودستى زن نیست ، چون ترتّبِ خلقت زن بر مرد از نوع ترتّب زمانى است ، نه ترتّب واقعى و تکوینى . بر فرض که زن از دنده چپ مرد آفریده شده باشد ، باز این دلیل بر فرودستى زن نیست ؛ چون مى‏توان گفت این امر دلیل بر برترى زن است ؛ زیرا آدم از خاک که عنصرى بى روح و پست بود خلق شد ، اما حوا از موجودى داراى روح و کامل .
4 . زن و مرد ، دو موجود مکمل : تمایز ویژگى‏هاى زن و مرد از لطایف شگرف جهان هستى است . زن و مرد ، هر دو موجودى اجتماعى و خواهان ارتباط با دیگران هستند ؛ تا در سایه این ارتباط ، به انجام وظایف و برآورده کردن خواسته‏هاى خود بپردازند و در نهایت ، به کمال برسند . در فرهنگ اسلامى ، هر یک از افراد جامعه ، کمال خود را در کمال افراد دیگر اجتماع مى‏داند . به همین منظور ، اسلام براى ایجاد جامعه‏اى پویا ، بر لزوم هماهنگى و مودت متقابل در روابط ، به ویژه روابط زن و مرد ، تأکید نموده است
ارسال شده در توسط لیلا حق جو


ارسال شده در توسط لیلا حق جو
چرا زن نمى‏تواند قاضى شود؟
خداوند زن را براى تربیت نسل آفریده است و تربیت به مهربانى و دلسوزى و عاطفه سرشار نیاز دارد که در وجود زن به ودیعه گذارده شده است. این احساسات و عاطفه، در قضاوت خطرناک است. زیرا قاضى، با افراد خلافکارى برخورد دارد که با اشک و ناله و دروغ و تهدید و تطمیع، سعى در فرار از حکم دارند و اگر قاطعیّت و صلابت نباشد، احساسات ظریف و آسیب‏پذیر زن باعث مى‏شود تا با اشکى یا تهدیدى، حقوقى جابه‏جا یا نادیده گرفته شود.
ناگفته پیداست که قوانین براساس حال عموم افراد وضع مى‏شود نه افراد نادر، تا گفته شود ممکن است بعضى از مردها احساساتى و ظریف باشند و بعضى از زنان با صلابت و قاطع.
علاوه بر آنکه، قضاوت حقّى نیست که از زن سلب شده باشد، بلکه مسئولیّتى است که از دوش او برداشته شده و هیچ امتیازى براى مرد محسوب نمى‏شود.


ارسال شده در توسط لیلا حق جو
چرا دیه زن نصف مرد است؟
زن و مرد در شخصیّت انسانى یکسان هستند، و دیه، قیمت انسان‏ها نیست، بلکه جبران خسارت مالى است. اگر کسى مردى را بکشد، به نان‏آور خانه لطمه زده و ضربه اقتصادى بیشترى وارد کرده است و به همین دلیل جریمه بیشترى باید بپردازد.
اگر کم و زیادى دیه براساس شخصیّت افراد باشد، باید هر کس یک شخصیّت علمى یا معنوى را کشت، قصاص و دیه بیشترى را متحمّل شود. در حالى که دیه ساده‏ترین افراد و برجسته‏ترین افراد، از نظر حقوقى یکسان است.
در مسایل حقوقى، حضرت على‏علیه السلام و ابن ملجم یکسان هستند و به همین خاطر حضرت على‏علیه السلام در مورد قاتل خود فرمود: «فاضربوه ضَربةً بضَربة»
(86)
او یک ضربت به من زد، شما هم یک ضربت به او بزنید، نه بیشتر.
اگر دیه و قصاص برمبناى شخصیّت افراد باشد، همه ثروت و پول‏هاى دنیا را هم بدهیم، جبران یک ذره از شخصیّت علىّ بن ابیطالب‏علیهما السلام نمى‏شود.
آرى، حساب دیه، حساب شخصیّت افراد نیست تا خیال کنیم که چون دیه زن نصف مرد است، پس شخصیّت او کمتر از مرد است.


ارسال شده در توسط لیلا حق جو

مولا امیرالمؤمنین 7در جملات قصار نهج البلاغه می فرماید: (1)
دکتر صبحی صالح در تفسیر این جمله گفته است : غیرت زن باعث کفر او می شود, چون مردها که غیرت دارند, به این معنا است که راضی نمی شوند که با زن آنان باشد یا زنشان شوهر دیگری داشته باشد و این علامت ایمان مرد است . اگر زن مانند مرد باشد و مانع شود از این که شوهرش همسر دیگری بگیرد, مخالفت با دستور خدا است و باعث کفر می شود.(2)
در ترجمه و شرح آیة اللّه ناصر مکارم شیرازی آمده است : حسادت زن در برابر شوهر و مانع شدن از تعدد زوجات ـ اگر ضرورتی پیش آید ـ با این که خدا در قرآن صریحاً آن را حلال فرمود,منجرّ به مخالفت با احکام خدا می شود که اطلاق کلمهء کفر بر آن می گردد.
اما غیرت مرد و مانع شدن از این که بیگانه ای , در همسرش شریک او باشد, ایمان است , چرا که خداوند بزرگ , زن را تنها برای یک مرد حلال کرد و فرمود: زنان باید از نامحرمان مستور باشند.(3)
(پـاورقی 1.نهج البلاغه , کلمات قصار, شماره 124
(پـاورقی 2.نهج البلاغهء صبحی صالح , لغت شمارهء 4592
(پـاورقی 3.ناصر مکارم , ترجمه و شرح نهج البلاغه , ج 3 ص 509 با تلخیص .


ارسال شده در توسط لیلا حق جو

نقش زن در اجتماع

-زن نقش بزرگى در اجتماع دارد ، زن مظهر تحقق آمال بشر است .

-زن مربى انسان است .

-از دامن زن مرد به معراج مى‏رود .

-زن یکتا موجودى است که مى‏تواند از دامن خود ، افرادى به جامعه تحویل دهد که‏از برکاتشان یک جامعه ، بلکه جامعه‏ها به استقامت و ارزشهاى والاى انسانى کشیده‏شوند .

-نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است ; براى این که زنان ، بانوان ،علاوه بر این که خودشان یک قشر فعال در همه ابعاد هستند ، قشرهاى فعال را دردامن خودشان تربیت مى‏کنند .

-من در جامعه زنها یک جور تحول عجیبى مى‏بینم که بیشتر از تحولى است که درمردها پیدا شده .


ارسال شده در توسط لیلا حق جو
شخصیت زن در اندیشه و اشعار پروین اعتصامى تعبیر به فرشته اُنس شده است. پروین، زن را کانون شفقت و محبّت دانسته و مکانى بى‏زن را دور از شفقت و محبّت و حتى بى‏جان و روان مى‏پندارد. و از زن بعنوان روح دل و روان یاد مى‏کند:

در آن سراى که زن نیست، انس و شفقت نیست    در آن وجود که دل مرده، مرده است و روان
زن از نخست بود رکن خانه هستى      که ساخت خانه بى‏پاى بست و بى‏بنیان...(
58)

زن همان آینه‏دار مادر، و کانون پرورش حکمت، عرفان، دانشگاه علم و دانش و مبدأ سیر الى الله است. اگر افلاطون و سقراط به حکمت رسیده. و از خود افتخار بزرگ و اندیشه حکمت را بر جا گذاشته و اگر لقمان بفیض و صف حکیم موصوف گردید. و یا سالکى آماده سیر الى الله مى‏شود. و زاهدى به فیض تزکیه نفس و ترک محبّت‏هاى کاذب دنیایى نایل مى‏آید. و اینکه، فقیهى آینه‏دار حکم الهى مى‏گردد و...، اینها همه تربیت یافتگان مکتب‏خانه، دبیرستان و دانشگاه مهر و محبت زن و پرورش‏یافتگان آغوش مادر بزرگ است. و اندیشه مادر دوراندیش و آینده‏نگر است که روح بلند براى فرزند آماده کرده و فکر و اندیشه او را از امواج طوفانى روزگار آشوب‏گر، و تنشهاى فراز و نشیب زندگى چون ناخداى ماهر و خردمند به ساحل نجات مى‏کشاند. راه راست و راستى را آینه‏دار زندگى او مى‏کند. تا در نتیجه، حکیم ژرف‏نگر، انسان متأله و فقیه آینده‏نگر و راهنماى شرع اصیل را تحویل جامعه بشرى مى‏دهد.(59)

و در بخش دیگر، شخصیت زن را از دیدگاه آیین همسردارى بررسى کرده و مى‏گوید: اگر مردى در مسایل اجتماعى با روحیه باز و نشاط، شخصیت اجتماعى خود را بخوبى درمى‏یابد. و با آرامش خاطر و تدبیر صحیح ایفاء وظیفه مى‏کند، از همفکرى و همیارى و همدردى زن باهوش و خردمند، بهره‏مند بوده و برخوردار مى‏باشد. زیرا زنى با تدبیر نه تنها بانوى خوب خانه است، بلکه براى همسر و مردان جامعه، در گرفتاریها و دردها، طبیب، و در بیماریها، پرستار، و در آسایشها رفیق و یار مهربان بوده است. و یک بانوى خردمند هیچگاه در تنگدستیهاى شوهر او را تحت فشار قرار نداده، بلکه روحیه از دست رفته او را با رفتار مهرآمیز و شفقت‏هاى عاطفى خود باز مى‏یابد.(
60) سپس درباره علم و هنر مى‏گوید:

چه زن، چه مرد، کسى شده بزرگ و کامروا که داشت میوه‏اى از باغ علم، در دامان
زنى که گوهر تعلیم و تربیت نخرید فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان.(
61)
و بعد مى‏گوید: شخصیت حقیقى و واقعى زن، در سایه معنویت و توجه بکمال است. نه در خودخواهى، فساد و آرایشها و زیورهاى ظاهرى. آرایش‏ها و زیورها، بدور از توجه معنویت، انسان را از روح انسانى خارج کرده و گرفتارى دامهاى شیطانى و هوسهاى نفسانى نموده، خوار و ذلیل مى‏کند. بلکه به توده از حیوانات تبدیل خواهد کرد.(
62)

پروین اعتصامى، اگر زن را بعنوان فرشته اُنس یاد مى‏کند و آینه‏دار مهر و شفقت مى‏پندارد. نظر به جنبه‏هاى معنوى و انسانى زن دارد. و در حقیقت، دامان و آغوش گرم اینگونه زنها و مادران است که معراج و کمال انسانى نصیب فرزند مى‏گردد. و بى‏شک، اینگونه زنها، نه تنها فرشته انس بوده و کانون گرم خانواده را تبدیل به کانون مهر، محبّت، همدردى و همفکرى و همیارى مى‏کند. بلکه، فرشته نجات از گرفتاریها و آلودگیهاى روحى و جسمى بوده و اهل کشتى خانه را بساحل نجات معرفت و یکتاپرستى مى‏رساند. لذاست که مى‏گوید:

«چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم دیگر چه باک ز امواج و ورطه طوفان»

و نکته دیگر اینکه، اگر پروین، از زن بعنوان فرشته انس یاد کرده و آنرا کانون مهر و محبّت مى‏داند. الهام گرفته از مکتب وحى و قرآن کریم است که زن را مایه سکون و آرامش و مایه محبّت و دوستى مى‏داند. و خداوند این وسیله سکون و محبّت را، جزء آیات و نشانه خود یاد کرده است. مى‏فرماید: «و من آیاته اَن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکونوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمة»(
63)

در نتیجه
شخصیت زن در بعد مقامات معنوى و سیر کمالى هیج گونه کمبودى از نظر زن بودن ندارد و رسیدن به مقامات والاى انسانى و کسب اوصاف معنوى انحصارى نبوده و راه براى همگان اعم از زن و مرد باز است. چنانکه از آیات قرآن کریم و اندیشه عرفانى اعم از شعر و نثر معلوم گردید، همانگونه که در میان مردان انسانهایى بوجود آمده است. و در میان زنان نیز نمونه‏هایى

وجود داشته که مجلاى اسما حسناى الهى گردیده و مظهر از اوصاف او قرار گیرند. و معجزه‏هایى را براى اثبات این موضوع از خود آشکار سازند. و در سیرى تاریخى نیز، به نمونه‏هایى اشاره شد و معلوم گردید که زنهایى در طول تاریخ ـ گرچند محدود ـ ولى وجود داشته و بوده‏اند که اندیشه معنویت در آنها پرورانده شده و قدم اخلاص در این راه برداشته و شخصیت حقیقى خود را در این مسیر کامل نموده‏اند. و در تاریخ خبروى سالکان الى اللّه و پویندگان راه حقیقت ثبت گردیده است. روح شان شاد و راه‏شان جاوید و پر رهرو باد.

ارسال شده در توسط لیلا حق جو
مولانا، در بعد دیگر از معنویت زن در اشعارشان، به مقام والا و معنوى مادر پرداخته است. مادر در اشعار مولانا، مظهر از صفات خداوند است. و خداوند در بسیارى از صفات خود در وجود مادر تجلّى کرده و او را مظهر امنیت، رحمت، عطوفت، محبّت، ربوبیت و... قرار داده است، که به نمونه‏هایى اشاره مى‏گردد.
الف: مادر مظهر امنیّت
مادر مظهر پناهگاه و امنیت براى کودک است. طفل پناهى جز مادر را نمى‏شناسد. حتى در حال خشونت و سیلى خوردن از مادر، باز هم رو به او مى‏آورد. و دست به سوى او دراز کرده و از او کمک مى‏جوید. چنانکه همه انسانها نسبت بخداون این خاصیت را دارند. و در تمام حوادثهاى تلخ و شیرین و در تنگناها از همه بریده به او رو مى‏آورد. مولانا، این معنى در قالب سخن خداوند که بوحى دل با موسى علیه‏السلام گفته است بیان مى‏دارد.(47)
ب: مادر مظهر محبّت
مولانا، در «شمس» غزل عرفانى زیبایى دارد که در آن مظهر حبّ الهى را در وجود مادر به نمایش مى‏گذارد. مولانا، جریان بدریا انداختن حضرت موسى علیه‏السلام و هراسان بودن مادر او، و الهام رسیدن از خداوند به او که موسى علیه‏السلام را بتو باز مى‏گردانم. و هم چنین نگرفتن حضرت موسى علیه‏السلام پستان دایگان دیگر را، به محبّت ازلى خداوند پیوند مى‏دهد و یادآورى مى‏کند که عشق بنده باید «خالصاً لوجه الله» باشد و به دیگرى توجه نکند. زیرا مقتضاى نخست چنین است:
دوش چه خورده دلا راست بگو نهان مکن کان تو پدیده روى منى، رو به این آن مکن...
شیر چشید موسى از مادر خویش ناشتا گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن.(48)
و از طرف دیگر مولانا اشاره دارد به عشق و محبّت الهى که فطرى هر انسان است. محبّت مادر نیز در نهاد و فطرت هر انسان خوابیده است. چنانکه محبّت مادر از خود نشانه‏هایى دارد که در میان جمعى از مادران چراغ رو به فرزند مى‏درخشد. و از میان همه رو به مادر مى‏آورد. همانگونه که حضرت موسى علیه‏السلام در میان آن همه دایگان پستان هیچکدام را بدهان نگرفت.(49)
باز مولانا، در یک تشبیه دیگر، مهر و محبّت مادر به فرزند را، مظهر محبّت خداوند به بندگان مى‏داند و مى‏گوید. وقتى که بندگان خطاکار توبه کنند و از سر پشیمانى ناله سردهند عرش الهى چنان از ناله آنان مى‏لرزد که مادر به فرزند خویش مى‏لرزد. لذا خداوند این بندگان را مى‏گیرد و آنها را از منجلاب گناه به عالم بالا مى‏کشد:
توبه آرند و خداوند توبه‏پذیر امر او گیرند و نعم الامیر
چون بر آرند از پشیمانى چنین عرش لرزد از انیس المذنبین
آنچنان لرزد که مادر بر ولد دست‏شان گیرد به بالا مى‏کشد.»(50)
و باز در مثال دیگر رابط مادر و فرزند را، همان نیروى نهفته در درون انسان که فطرتاً عاشق و معشوق است و بنده در عشق رسیدن به خداى معشوق همیشه در سوز و گدازند و مشتاق آغوش مشفقانه حق‏اند، کما اینکه به اصطلاح عامیانه‏اى «بچّه براى آغوش مادر مى‏میرد» این همان شدّت اشتیاق را نشان مى‏دهد. و شدّت اشتیاق بنده به رحمت الهى متمثل مى‏شود:
«همچو فرزند که اندر بر مادر مى‏میرد در بر رحمت و بخشایش رحمان مى‏میرم»(51)
و باز مى‏گوید:
«زاده است مرا مادر عشق از اول صد رحمت و صد آفرین بر مادر باد»(52)
«عشق است طریق راه پیغمبر ما ما زاده عشق و عشق شد مادر ما»(53)
ج: مادر مظهر ابویّت
مادر همانگونه که از هر جهت به فرزند توجه داشته و در نهایت وسع خود از آن مراقبت نموده و زمینه رُشد آن را فراهم مى‏کند. ملاحظه مى‏شود که مولانا، چنان محو نقش تعلیمى و تربیتى مادر شده است که حتّى توجه نمى‏کند طفل از طریق کسانى دیگر سخن گفتن بیاموزد. از همین دیدگاه است که «نفس کلى» هم که سبب گویا شدن انسان مى‏گردد در تصویر مادر آشکار مى‏گردد:
«چه‏ها مى‏کند مادر نفس کلى که تا بى‏لسانى بیاید لسانى»(54)
و مولانا، در مثنوى نیز، تمثیل‏هایى در آموزش حیوانات براى فرزندش از قبیل: آب خوردن، بال‏زدن و... بیان داشته است. و هم چنین از نقش تربیتى مادر اشاره مى‏کند به اینکه، یک انسان موحد و مطیع و یک انسان شقى و نافرمان، تأثر بسزایى به توجه تربیت مادر دارد.(55)
د: مقام قدسى مادر نظر مولانا که در این قسمت اشاره به مضمون آیات قرآن کریم داشته و الهام بخش از آن مى‏باشد که زحمات مادر در پیشگاه خداوند از اجر و مزد خاص برخوردار مى‏باشد و سپس اشاره مى‏کند به حدیث پیامبر (ص): «الجنّة تحت اقدام الامّهات» و مى‏گوید:
«ننگرم در تو، در آن دل بنگرم تحفه او را آراى جا بر درم
با تو او چون است هستم من چنان زیر پاى مادران باشد جنان»(
56)
بنابر این، همانگونه که قرآن و عرفان آمیخته بهم بوده و جدایى از همدیگر ندارد، اندیشه مولانا، در بعد معنوى و مقام قدسى مادر نیز برگرفته و الهام‏بخش از قرآن کریم است. و سنّت نبوى که معناى قرآن است، نیز در عرفان مولا ظهور کرده است. فلذا نشانه‏هاى وجود یک مادر که به مظهرهاى گوناگون خداوند در بیان مولانا بیان گردید، حقیقت و اسرار آن در کلام وحى بخوبى ابعاد وجودى و معنوى مادر را بازگو کرده است. و در قرآن کریم، مادر مظهر خالقیت نیز یاد شده است که در سازمان‏دهى جنین در رحم نقش دارد. و محى الدّین عربى نیز در این مورد که مادر مظهر خالقیت خداوند است بیان زیبایى دارد که مى‏گوید: «ذات اقدس اله، منزّه از آن است که بدون مجلى و مظهر مشاهده شود. و هر مظهرى که جامع اسما و اوصاف الهى باشد، بهتر خدا را نشان مى‏دهد. و زن در مظهریت خدا کامل‏تر از مرد است. زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال الهى است چون مخلوق حق است. و زن گذشته از آن که مظهر قبول و انفعال الهى است، مظهر فول و تأثر الهى نیز مى‏باشد.»(
57)
ارسال شده در توسط لیلا حق جو
   1   2   3   4      >