در تمدن چین
در کتابهاى مذهبى چینىها، زنها آبهایى هستند که نیکبختى و ثروت را مىشویند. مرد هر وقت مىخواست، مىتوانست او را مانند کنیزى بفروشد، زن پس از آن که بیوه مىشد در حکم مالى بود متعلق به خانواده شوهر و به هیچ وجه امکان نداشت بتواند دوباره شوهر کند و با تمام این حقارتها درحکم بردهاى بود که حق حیات از خود نداشت و شوهر مىتوانست او را زنده در گور کند و تا سال 1937 میلادى، در چین 2000000 دختر کنیز وجود داشت. از همه عجیبتر و فجیعتر، این که تا چندى قبل براى کفش دختران چینى در آن کشور قالبهاى فلزى مخصوصى ساخته بودند و اجازه نمىدادند که پاى دختران از حد معینى بیشتر رشد کند. به همین جهت، پاى زن چینى نمىتوانست به حد رشد طبیعى برسد، بلکه بایستى کوچک و فشرده بماند... و بالاخره زن در نظر مردان چینى، شرى ضرورى، وسوسهاى طبیعى، مصیبتى مطلوب، خطرى خانگى، جذبهاى مهلک و آسیبى رنگارنگ بود.
در مذهب بودایى
بنابر گفته مورخ معروف «وسترمار»،از دیدگاه بودائیان نیز «همه زنها دامهاى اغوا کننده و فریبنده شیطان هستند که براى مردها گسترده و نیروى فریبندگى در نهاد زنها با خطرناکترین شکل مجسم شده است؛ به طورى که مردها را شیفته و فریفته خود مىسازند و همین فریبندگى زنها است که فکر عالمى را کور مىکند.»