سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن وسیاست

همانگونه که قرآن کریم ذکوریت و انوثیت را هیچگونه دخلى در مقامات معنوى و اوصاف انسانى نمى‏داند و راه را براى همگان یکسان مى‏بیند. نظر عرفان اسلامى نیز در مورد الهام گرفته از آن است که هیچگونه مقام انسانى را منوط به نوع و جنس نمى‏کند. و آنرا دخالت در تکامل نمى‏دهد. و از آن میان قیصرى مى‏گوید: «اعلم ان المرأة باعتبار الحقیقة عین الرّجل و باعتبار العّین یمیّز کل منهما عن الآخر...»(37) یعنى از نظر حقیقت بین زن و مرد امتیازى نیست. و حقیقت زن عین حقیقت مرد است. و فقط از جهت تعیّن و تشخّص از یکدیگر ممتازند. از اصل گوهر، هر دو یکى است و همه مقامهایى که براى مرد متصور است نیل به آنها مقدور زن نیز مى‏باشد.

بنابراین، مصداق آیه کریمه: «انى جاعل فى الارض خلیفه» مقام انسانیت بوده و تمامى آنها ایمان راسخ و اعتقاد کامل به مبدأ فیاض دارد، زمینه فیوضات خاصه الهى در وجود آنها بیشتر است. و این زمینه تجلى فیض الهى را فراهم مى‏گرداند. و انوار قدسیه الهى هر گاهى که از مبدأ فاعلى ظاهر گردید و در مبدأ قابلى هر وجودى که توان قابلش آن را داشته باشد و زمینه آن را فراهم کرده باشد بر آن تجلّى کرده و به منصه ظهور مى‏رسد. پس اگر مقام خلیفة الهى در میان مردها بیشتر بوده و بیشتر به این مقام نائل گردیده است. و در میان زنها محدود است. سخن از انحصار نیست. و این حکایت از انحصار نمى‏کند. لذاست که در قرآن کریم در بدوى پیدایش انسان، سخن در محور خلافت بوده و مصداق در آن تعین نشده است. کما اینکه در پایان هستى، سخن از نشر و معاد است، جنس و نوع تعیین نگردیده است.

بلکه، در حقیقت خلافت دو چهره دارد: یک چهره آن خلافتى است که قابل نصب و غصب است. و چهره دیگران نصب و غصب در آن راه ندارد. خلافت در نوع اول همان خلافت ظاهرى است که مقام اجراى و مسئولیت حکومتى و ولایت امرى است که حضرت امیر علیه‏السلام در خطبه شقشقیّه سخن از غصب آن گفته است. و در آن نظر امام علیه‏السلام در غصب خلافتى نیست که محتواى آن: «انّى جاعل فى الارض خلیفة» باشد. و در این گونه خلافت نصب در کار نیست تا سخن از غصب آن باشد. مقام خلیفة الهى که مقام والاى انسانى است، در همه حال با امام علیه‏السلام بوده و هیچ کسى توان غصب آن را ندارد. و زمینه غصب آن براى هیچ سلطه‏گرى ندارد تا در آن دست یابد.(38)

پس نظرى قیصرى در باب رسیدن به مقامات انسانى و کمالات بشرى اگر رسیدن به خلافت الّهى هم باشد، نوع اول از خلافت است که قابل غصب و نصب نمى‏باشد. بلکه مقصود همان محصول ریاضتهاى نفسانى است که براى رسیدن به این کمال زندگى انسانى خود را بر آن تنظیم کرده‏اند.

محى الدّین عربى نیز در این مورد مى‏گوید: «ان هذه المقامات لیست مخصوصته باالّرجال فقد تکون للنّساء ایضاء...»(39)

و باز در مورد دیگر نیز به نکاتى درباره مقامات عرفانى و معنوى زن اشاره نموده است:

1ـ واصلان به سوى خدا اعم از زن و مرداند و وصول بحق اختصاص به مرد ندارد.(40)

2ـ حیض هیچگونه نقضى براى زنها نیست. حیض پلیدى شیطانى است که اغتسال از آن لازم است. و همه پیش کسوتان طریقت و ریاضت اتفاق دارند که دروغ محض نفوس است. و براى پاک کردن پلیدى دروغ توبه و تزکیه نفوس لازم است.(41)

3ـ در هنگام نماز خواند بر میت مرد و زن، در یک نماز باید زن بطرف قبله نزدیک‏تر باشد، چون زن محل تکوین فرزند است او به مکوّن حقیقى یعنى خداوند نزدیکتر از مرد است. لذا سزاوارتر است که زن مقدم بر مرد واقع شده و به قبله نزدیکتر باشد، تا فرزند او به فطرت توحیدى تولد سود.(42)

4ـ «رجال لاتلمیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللّه» اختصاص بر مردها ندارد و از آیه هیچگونه محجوریت براى زن دیده نمى‏شود و زن هم مشمول این آیه کریمه مى‏باشد، گرچند صریحاً اسم زن نیامده است.(43)

5ـ گاهى زن در کمال به درجه مردان مى‏رسد. و گاهى مرد بطور تنزّل مى‏کند که از نقض زن نیز پایین مى‏آید.(44)

پس آنجایى که سخن از رجوع الى اللّه است، منسوب به بدن نمى‏باشد بلکه مربوط به روح است. و خداوند هم منزّه از قرب و بعد مادى است. هر کسى در هر شرایط او را بخواند او قریب است: «اذ اسئلک عبادى عنّى فانى قریب...»(45) و هم چنین: «من عمل صالحاً من ذکراً او انثى و هو مؤمن فلنحینّه حیواه طیبّه»(46) رسیدن به زندگى پاک و طیّب، فقط دو چیز نقش دارد: یکى حسن فعلى به نام «عمل صالح» و دیگر حسن فاعلى به نام «مؤمن بودن روح» خواه بدن مؤنث باشد، خواه مذکر بوسیله این دو نقش است که حیات طیب را به بار مى‏آورد. بنابراین، وقتى در بدوى خلقت سخن از انسان و انسانیت است، در مسیرى تکاملى نیز انسان و مقام انسانیت است که محدود به جنس و صنف نمى‏شود.


ارسال شده در توسط لیلا حق جو