ما مکرر گفته ایم که بشر به ایمان احتیاج دارد ؛ ایمان به یک مسلک ، ایمان به یک مذهب ، ایمان به یک آئین ، ایمان به یک سیستم حقیقی که زیر بنای نظامی عملی برای زندگی فردی و اجتماعی اش باشد . این را مکرر توضیح داده ایم و همه نیز آن را لمس کرده ایم که زندگی بشر بدون چنین ایمانی آن درخشندگی ، آن شادابی و آن شکوفایی همراه با انسانیت را ندارد . اگر این مسلک و این آئین ، مسلکی باشد که انسان را به خدا و راه خدا بپیوندد ، بسی نورانی تر ، بسی تعهد آور تر ، بسی تکلیف روشن کن تر ، بسی راهنما تر ، بسی دلپسند تر ، و دلپذیر تر خواهد بود .
امشب می خواهم به مشکلی اشاره کنم که جامعه های مسلکی با آن مشکل بیشتر رو به رو هستند تا مردم بی مسلک .
آن مشکل این است که جامعه های مسلکی ، تا این لحظه که با شما دوستان صحبت می کنم ( 1353/10/7) ، در تاریخ بشریتِ گذشته و معاصر ، دارای احساسات گرمی بوده و هستند که وابسته به مذهب یا مسلکی که بدان عقیده دارند ، گاهگاه می تواند همچون افساری خطرناک در دست زنگیان تیغ به دست قرار گیرد ، آنها که آگاهی ها و روشنفکریهایی کسب کرده اند و این آگاهی ها و روشنفکری ها را با کمال نیرنگ در جهت ایجاد تفرقه و پراکندگی در صف مؤمنان به کار می برند . این مشکل وجود دارد .
جامعه های بی تفاوت لا ابالیِ غیر وابسته به مذهب و مسلک کمتر دچار این گرفتاری هستند و ایجاد این گونه تفرقه ها اصلاً در میان آنها راه ندارد ؛ برای اینکه آنها اصلاً مردمانی هستند نشسته بر سر سفره خاصی که منافع آنی آنها را در برابرشان می گسترد و اصلاً به همین دلیل دور هم جمع شده اند . اگر سفره جلویشان باشد ، می آیند و می نشینند ؛ اگر سفره ای نباشد ، خود به خود دور هم جمع نمی شوند . آنها چنین احساسات مقدس و نیمه مقدسی ندارند تا بتوانند به دست دشمنان زیرک مکار در مواقع لازم به بازی گرفته شود و تحریف شود .
آن جامعه ها ، جامعه های عقلای بی احساس است . عقلای بی احساس کمتر با هم دعوا می کنند . جامعه های لیبرالیسم زده اروپای غربی در زمان ما تقریباً از نظر نظام اجتماعی این طورند . آنها از نظر نظام اجتماعی بی مذهب و بی مسلک هستند . آنچه هم در آنجا به عنوان مسلک گفته می شود ، چیزی نیست که دنبالش گرما و احساس به وجود بیاورد .
مسأله دموکراسی و آزادیهای فردی یک حالت نیمه مذهبی پیدا کرده بود و احساساتی را بر می انگیخت ، اما دوران گرما زایی آن هم طولی نکشید . الآن سر سفره یزید بن معاویه راحت جمع می شوند . الآن هر طوری که مصلحت و آب و نان و زندگی و لذات عادی ایجاب بکند به راحتی می توان آنها را به این سو و آن سو کشید . آنها احساسات آنچنانی ندارند . احساسات انها زمانی خیلی تحریک می شود که بنزین ماشین ها کم شود . آن وقت غوغا به پا می شود . آن احساسات مقدسی که در جهت نظام اجتماعی باشد در آنها نیست . غالباً دین به صورت یک دین کلیسایی ، با احساساتی کم و بیش گرم ، برای اقلیّتی وجود دارد . مرام و مسلک برای بعضی از گروه ها وجود دارد اما نظام اجتماعی چنین نظامی نیست . یعنی مردم در یک چهار دیواری و در مرزی به هم پیوسته اند و اشتراک منافعی حس می کنند و نظام و حکومتی بر این اساس دارند اما هیچ کدام از اینها ارتباطی با آن مسائل احساسی ندارد .
ادامه دارد ...
منتخب از کتاب ولایت ، رهبری ، روحانیت ؛ ص 115