این روزها بحث انتصابات اعلام شده و به ویژه معرفی آقای اسفندیار رحیم مشایی، به عنوان معاون اول رئیسجمهوری توسط رئیس دولت آینده در سفر اخیر اعضای دولت نهم به مشهد نقل مجالس و محافل و رسانههای جمعی است، پیش از پرداختن به نظر خود در این مورد به برخی از این دیدگاهها اشاره میشود:
1- اشخاص و محافل نزدیک به بیت رهبری مانند آقای ابوترابی، نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در مصاحبه خود با رسانهها در این مورد از واکنش فوری و اعلام مخالفت رهبری با انتصاب مشایی به سمت معاون اولی رئیس جمهوری و برکناری او از این مسئولیت و واگذار نکردن دیگر مسئولیتهای کلیدی به او در دولت خبر داده است. آقای ابوترابی در عبارات خود که به رهبری منسوب کرده، از قید فوریت در این برکناری سخن گفته است. 2- آقای احمدینژاد در مصاحبه سه شنبه خود بر ابقای مسئولیت رحیم مشایی پافشاری کرده و او را فردی پاک اخلاق و ... دانسته و افزوده که وی در مسئولیت جدید خود باقی است. 3- آقای ثمره هاشمی دستیار جدید احمدی نژاد نیز در مصاحبه با شبکه برون مرزی جام جم این انتصاب را تغییر ناپذیر خوانده است. 4- از سخنگوی شیرین بیان دولت و هچنین همسرشان هنوز در این باره سخنی در رسانهها نقل نشده است. 5- آیتالله کعبی از فقهای شورای نگهبان این انتصابات را با تصور اینکه هنوز رئیس دولت دهم مراحل تنفیذش را در حضور رهبری انجام نداده، بنابراین، رسما حق هیچ گونه انتصابی ندارد، اقدامی غیرقانونی دانسته است، غافل از اینکه آقای احمدی نژاد تا دو هفته دیگر، هنوز رسما رئیس جمهور است و حتی تا یک روز مانده به پایان کار دولتش حق دارد در محدوده کابینه اش دست به هر تغییری بزند و این تغییر هرچند عملا با نگاه به دولت آینده انجام شده، ولی عملا در محدوده زمانی کاری دولت نهم روی داده است. 6- آقای جوانفکر، مشاور مطبوعاتی رئیس دولت، این اقدام را که بنا به نقل محافل نزدیک به بیت رهبری با اعتراض و مخالفت جدی رهبری روبهرو شده، در زمره اختیارات معمولی رئیس دولت میداند و با این تعبیر تلویحا که فرق بسیاری با اظهار صریح ندارد، دخالت رهبری و دیگران، اعم از مراجع و ائمه جمعه و نمایندگان مجلس و سایر دلسوزان اصولگرا را در این مورد را کاری نادرست میداند. 7- پای برجستگانی از اصولگراها مانند سید احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران و آقای باهنر نایب رئیس مجلس و احمد توکلی و... نیز به این ماجرا باز شده و آنان نیز در پیروی از نظر رهبری، با اعلام مخالفت آشکار با این انتصاب خواستار برکناری مشایی شدهاند. 8- از اعضای هیأت مؤتلفه و به ویژه آقای عسکر اولادی به رغم گذشت چهار روز از علنی شدن نظر مخالف رهبری در این زمینه، هنوز سخنی در این باره شنیده نمیشود. 9- اصلاح طلبان ظاهرا سرخوش از نتایج و پیامدهای این رویداد که با هر نتیجه که به اتمام برسد، در کارنامه رئیس دولت برگ بیتدبیری تازه و مخالفت دیگری با نظر رهبری میافزاید، چندان ورودی را به این عرصه و صحنه لازم نمیدانند. 10- بدنه میانی اصولگرایان و حامیان احمدی نژاد که من در سفر اخیرم به مشهدالرضا توفیق همسفری با بعضی از آنان را داشتم، آشکارا از شوکه شدن خود نسبت به این اقدام مخالف نظر رهبری رئیس دولت سخن میگویند و این کار او را در آستانه آغاز به کار دولت دهم، اشتباهی محض میدانند که به هیچ وجه نباید و نمیتوان از آن دفاع کرد. در این میانه پرسشهایی نیز به ذهن و نظر میرسد مبنی بر این که: - آیا احمدی نژاد از نظر رهبری درباره عدم صلاحیتهای مشایی که وی به صلاحیت او ایمان عمیقی دارد و او را در زمره اسلام شناسان معاصر برمیشمارد، بی خبر بوده و هست که دست به چنین انتصابی ـ که قطعا نتیجه ای جز برکناری مشایی نخواهد داشت ـ زده است؟ - آیا میتوان پنداشت که آقای احمدینژاد از نظر رهبری درباره مشایی بی خبر باشد؟ - آیا میتوان گمان کرد آقای احمدی نژاد که برخی او را دارای هوش بالایی میدانند و بر این باورند با افکار عمومی موجود در جامعه در مورد خود و اعضای دولتش آگاهی کامل و جامعی دارد، از نظر نخبگان و قاطبه اصولگرایان در مخالفت با به کارگیری مشایی در دولت نهم و دهم اطلاعی نداشته و ندارد؟ - با فرض آگاه بودن آقای احمدی نژاد از زمینه مخالفتهای گسترده موجود با به کارگیری مشایی، چرا جناب ایشان بر به کارگیری وی پافشاری داشته و دارد؟ - آیا میتوان تصور کرد در دیدگاه آقای احمدی نژاد، نظر مراجع در مخالفت با مشایی قدر و ارزشی داشته و ندارد و بر همین مبناست که متأسفانه، دامنه تأیید مراجع عظام از او به دلیل همین تکرویها چنان محدود و تنگ شده که برای نمونه متأسفانه و خوشبختانه! هیچ کدام از آنها به رغم توصیه مقامات کشور، پیروزی درخشانش! را به او تبریک نگفتند؟ اینجانب با شناختی که در این چند سال از آقای احمدی نژاد پیدا کردهام، بر این باورم که: 1- احمدی نژاد به خوبی میداند که در مشایی چنان تغییری ایجاد نشده که دامنه این تغییرات نظر رهبری و ... در مورد او را تغییر داده باشد و با آگاهی به این عدم تغییر هم در مشایی و هم در نظر رهبری و ... دست به این انتصاب زده است. 2- احمدی نژاد از نظر مخالف رهبری و مراجع عظام با بهکارگیری مشایی کاملا اطلاع داشته و آگاهانه دست به این انتصاب زده است. 3- احمدی نژاد از تعجب همراه با حیرت اصولگرایان حامی خود درباره این انتصاب و نتیجه تلخ آن کاملا با خبر بوده و قاصدانه و عامدانه، این کار را کرده است. 4- احمدی نژاد قطعا با پیشبینی مخالفت رهبری با این انتصاب، به خوبی میدانسته که در آغاز به کار دولت جدید خود، با عقبنشینی از این انتصاب آگاهانه و قاصدانه که تحقیقا از دامنه محبوبیت او در میان اصولگرایان حامی وی کاسته و خواهد کاست، باید هزینه بالایی را بپردازد. 5- احمدی نژاد با علم به همه پیامدهای منفی و هزینههای منتج از این تدبیر که حتی دوستانش آن را عین بی تدبیری میدانند، پذیرفته است که همه این هزینهها را با هر قیمت ممکن، حتی با به میدان آمدن رهبری در این مورد بپردازد. پایان کلام؛ آقای احمدی نژاد با چه هدفی وارد این میدان سخت که یک طرف آن رهبری است و نبردی که نتیجهای جز شکست و عقبنشینی وی ندارد، شده و همچنان تا آنجا که ممکن است بر رأی و نظر خود پافشاری میکند؟ ایشان با این ایستادگی چه پیامی را به چه کسانی میخواهد انتقال دهد؟ پاسخ این است که به گمان من، در ورای این انتصاب و این ایستادگی، تنها یک پیام نهفته است: مردم؛ بدانند رهبری در اختیارات و وظایف قانونی رئیسجمهوری چگونه و تا به کجا دخالت میکند. غلامعلی رجایی
نوشته فوق توسط آقای غلامعلی رجایی انجام شده است ولی در آخر بحث می خوام این رو اضافه کنم که آقای احمدی نژاد ،گند زدی رفت پی کارش . به من ثابت شد که اکثر مسئولین کشور چه راست وچه چپ ،چه احمدی نژاد وچه میر حسین موسوی ادعای تبعیت از ولایت فقیه را فقط در مسیر منافع خود قبول دارند ودر واقع همه شعار می دهند ودر عمل هیچ کدامشان تبعیت ندارند . اگر داشتند نباید بخاطر انتخابات این همه خونریزی می شد . واقعا برای این دونفر یعنی هم احمدی نژاد وهم میر حسین موسوی متاسفم که دروغشان در مورد تبعیت از ولایت فقیه آشکار شد . |
انصافا وبدون هیچ تعصبی باید گفت بهترین مناظره این دوره مناظره رضایی واحمدی نژاد بود.
نه به هم نون قرض می دادند ونه باهم تعارف داشتند ورفیق بازی در بیارند ونه توش تخریب کاندیدای غایبی باشه .
این مناظره ونقد برنامه های همدیگر که بیشتر جنبه اقتصادی داشت که نه توهینی شد ونه غیبتی ونه تعارفی.
ای کاش بقیه کاندیداها بجای تخریب وتوهین وگیر دادن به مسائل جزیی وحاشیه ای از نظر کارشناسانه وتخصصی برنامه های همدیگر را نقد می کردندکه متاسفانه اینطور نبود ولی این مناظره آخر خیلی مفید بود هم از نظر کاوش وتحلیل برنامه ها بویژه برنامه های اقتصادی وهم با رعایت اخلاق وادب .
حالا این سئوال پیش میاد در جمع بندی مناظره ها کسانی که ادعای گفتگو وآزادی اندیشه وبیان وعقیده را دارند وهمه کاندیداها هم این ادعا رو دارند (البته یکی بیشتر یکی کمتر)خودشون که از رده های بالای کشوری هستند ونمی تونند انتقاد همدیگر را تحمل کنند وبه تحقیر وتوهین وتخریب دست می زنند چه انتظاری از مردم باید داشت ؟
مناظره های این دوره درس خوبی بود برای هم مردم وهم برای مسئولین ومدعیای روشنفکری .
برای مردم که بدونند تحمل عقاید وفکر همدیگربا شعار نمی شه وبرای مسئولین هم درس عبرتی باشه و بدانند تا خودشون این فرهنگ گفتمان وتحمل رقیب را عملا اجرا نکنند وفقط به شعارهای زیبا وعوامفریب اکتفا نکنند.
به امید آینده ای بهتر برای عزت اسلام وایران .
موفق باشید
امان از بی سوادی یا بی کفایتی
موقعی که شخصیتی که سالها رییس مجلس بوده وادعا درس خارج فقه هم می کند هنوز در ترجمه یک تابلو دچار اشتباه شود وجالبتر از آن کسی که سالها نخست وزیر کشور بوده هنوز نتونسته مشاورانی برای خودش انتخاب کنه که لااقل سواد ابتدایی عربی را بلد باشند تا در جمع دانشجویان دولت را بخاطر زیر یک تابلو قرار گرفتن زیر سئوال می برد واین را مایه آبروریزی وحیثیت کشور در صحنه بین الملل می داند وحتی قادر نیست جواب سئوالات رقیب خود را بدهد وبه چیز چیز کردن میافتد چطور انتظار داریم این افراد کشور را اداره کند؟؟؟؟؟
اوج حماقت در جعل سبز اسناد نظامی...زنده باد فتوشاپ...
1- در هیچ سربرگ اداری در ج.ا.ایران، 2 بار از آرم الله استفاده نمیشود و البته جای آرم نیروی انتظامی در سربرگهای رسمیاش سمت راست نیست! -2- رنگ زمینه آرم نیروی انتظامی، با رنگ کاغذی که روی آن چاپ میشود یکی است! زیرا در طراحی آرم، این بخش بدون رنگ در نظر گرفته شده است. [آرم از جای دیگری به این برگه منتقل شده است]. -3- از [نویسنده] و به [مخاطب] نامه بسیار ناشیانه انتخاب شدهاند. این دو رده نظامی، بر اساس قوانین نظامی امکان ارسال نامه مستقیم به یکدیگر را ندارند! -4- مهر "شخصاً مفتوح فرمایید" روی متن نامه خورده است!!! یعنی وقتی نامه از پاکت خارج شده و آن را باز میکنید! تازه متوجه میشوید که شخصاً باید مفتوح میکردید!!!5- جاعل یا جاعلین ناشی این نامه نمیدانستهاند که در ساختار انتظامی و نظامی و در کل، نیروهای مسلح ج.ا.ایران هیچ بخشی با پیشوند یا پسوند "گارد!" وجود ندارد و به احتمال زیاد این کلمه را از عنوان "گارد جاویدان" حکومت پهلوی کپیبرداری کرده و یا اینکه از شنیدههای کوچه بازاری و سبزکی! خود استفاده نموده است!6- جاعل یا جاعلین سبز این سند محرمانه! نمیدانستهاند که عبارات و الفاظ عامیانه و شخصی در نامههای رسمی وجود نداشته و تخلف محسوب میشود، مگر در مواردی که قرار باشد عین یک عبارت یا کلمهای را به نقل از شخصی بیاورند.7- هیچیک از مقامات نیروی انتظامی برای امضاء نامههای رسمی و ستادی از عنوان "بسیجی" استفاده نمیکنند و تنها مجاز به استفاده از عنوان و درجه ابلاغی هستند.8- مهر در نامههای اداری باید زیر یا بر روی امضاء و در سمت چپ نامه بخورد نه در یک گوشه نامه، آنهم سمت راست!!! -9- مهر محرمانه بر روی پاکت نامه میخورد! و اگر قرار باشد روی نامه درج شود، در بالای نامه و قبلاز متن نامه قرار میگیرد. -10- قسمتهایی از نامه که سیاه شده است را با دقت نگاه کنید. اگر متن را بخوانید متوجه میشوید که در اکثر این قسمتها از نظر دستور زبان و عبارتهای نامه، هیچ کلمهای نباید باشد و جاعل ناشی جاهای خالی بخشهایی از نامه را سیاه کرده که نه عبارت مهمی در آن بوده و یا اینکه کلمهای در آن بخش وجود نداشته.11- به کادرهای جدا کننده بخشهای نامه توجه کنید. هیچیک از سربرگهای نظامی، دارای کادرهای ساده و بدون طراحی یا رنگ بندی متمایز کننده نیستند! جاعل بیسواد، به وسیله یک نرمافزار گرافیکی ساده اقدام به کادرکشی و قرار دادن بخشهای مختلف این جعل حرفهای!!! نموده است.
بهار 1368
چند روزی بود که برای تعطیلی نوروز 1368 همراه خانواده به کاشان رفته بودم. دم غروب بود که دیدم بچه های سپاه کاشان، مشغول رنگ مالیدن روی نقاشی بزرگی از آیت الله منتظری که روی ساختمان جهاد سازندگی قرار داشت، هستند. تعجب کردم. با خود گفتم:
"حتما می خوان پاکش کنن تا جاش یه عکس قشنگ تر از آقای منتظری بکشن!
به خانه خاله همسرم که رفتم، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، اخبار تلویزیون بود که خبر عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری را اعلام کرد.
حضرت امام طی نامه ای او را برکنار کرده بود. اصغر می گفت که سپاه اعلام کرده هر چی عکس منتظری هست باید جمع آوری شود.
تازه علت پاک سازی نقاشی دیوار جهاد سازندگی را فهمیدم!
در تهران همه جا بحث بر سر منتظری بود. محسن، از بچه محل های مان که سپاهی بود، بدجوری گیج می زد. حاج محمد هم که سن و سالش از ما بیشتر بود و تا پیش از این، تحلیل مسائل و اتفاقات را از او می پرسیدیم، چیزی بروز نمی داد. معلوم بود خیلی بهش فشار آمده. چون سپاهی بود و در "ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ" که زیر نظر آیت الله منتظری بود، کار می کرد.
بیشتر ماجرا مربوط می شد به "سید مهدی هاشمی" برادر داماد منتظری که قبلا مسئول "واحد نهضت های آزادیبخش سپاه پاسداران" بود و مشکلات بسیاری برای مملکت ببار آورده بود. سرانجام با وجود فشارهای بسیاری از جمله منتظری، هاشمی به جرم های بسیار از جمله قتل مرحوم "شمس آبادی" و چند نفر دیگر، اعدام شد؛ ولی با اعدام او ماجرا تمام نشد. برادر او "هادی"، که داماد منتظری بود دست به اعمال و توطئه بسیاری زد تا انتقامش را از امام بگیرد.
تازه یادم آمد جزوه ای که یکی دو سال پیش حاج محمد به محسن داد و او هم فتوکپی گرفت و به ما داد، چی بود!
نامه ای چند صفحه ای بود خطاب به آقای خامنه ای که مثلا مشکلات جمهوری اسلامی را مطرح کرده بود. امضا و نام نویسندگان آن "حزب الله بیدار" بود. همان زمان از لحن نامه خوشم نیامد. اهانت آمیز و نومید کننده بود. شاید از آن جا بود که دیگر اطمینانم نسبت به حاج محمد کم و اصلا حذف شد.
پاییز 137?
چند وقتی می شد که در "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" مشغول به کار شده بودم. سردبیری فصلنامه "15 خرداد" نشریه تخصصی اسناد انقلاب اسلامی را بر عهده گرفته و مشغول شدم.
غالب روزها، شخصیت های کشوری و لشکری، برای بازگویی خاطرات شان از انقلاب اسلامی، به مرکز می آمدند و در استودیوی آن جا، ناگفته هایی را که شاهد آن بوده اند، تعریف می کردند که ضبط ویدئویی می شد.
غالبا برخی از افراد، به دلایلی که می شود آن را "خود سانسوری" نامید، از بیان بسیاری از خاطرات شان مقابل دوربین یا ضبط صوت، امتناع می کردند؛ ولی بعد از پایان مصاحبه، بهترین فرصت برای شنیدن ناگفته های آنان بود که دوستانه و راحت آنها را تعریف می کردند.
یکی از روزها "آیت الله محمدی ری شهری" که زمانی سکاندار "وزارت اطلاعات" بود، برای تعریف خاطرات به مرکز آمد. بعد از دو – سه ساعتی که خاطراتش را گفت، در همان استودیو نشسته بود تا چایی میل کند که از او درباره نامه معروف به "6/1/68" امام به آقای منتظری سوال کردیم، که وجود چنین نامه ای را کاملا تایید کرد و این که نامه برای منتظری فرستاده شد ولی با درخواست مسئولین مملکتی قرار شد این نامه علنی و رادیو تلویزیونی نشود.
آن طور که ایشان می گفت، ظاهرا از جلسه بسیار مهم و تاریخ ساز شب 6 فروردین 1368 که در آن نامه امام مطرح شده بود، هیچ گونه فیلم یا صوتی ضبط نشده بود؛ به همین لحاظ آقای ری شهری در پی تهیه صورت جلسه ای بود که وقایع آن شب را ثبت کند.
ایشان می گفت:
- تا امروز تنها کسانی که حاضر شده اند صورت جلسه را امضا کنند، من و آقای خامنه ای هستیم. حتی وقتی به اقای هاشمی رفسنجانی گفتیم که آن را امضا کند، ایشان طفره رفت و گفت که الان وقت این چیزها نیست.
پاییز 137?
چند وقتی می شد که "اکبر" از دوستان قدیمی من و از مریدان پرو پا قرص آیت الله منتظری، دنبال این بود که دیداری با او داشته باشیم. سرانجام قرار بر یکی از روزهای آبان ماه شد. به "مسعود ده نمکی" زنگ زدم که او هم بیاید، ولی گفت که کار دارد و نمی تواند بیاید.
من، علی و اکبر به همراه راننده اکبر، ناهار را در رستوران "خوشبین" ماهی قزل آلا زدیم و راه افتادیم طرف قم.
در قم، پس از زیارت حرم مطهر حضرت معصومه (س)، به توصیه اکبر، برای نماز مغرب و عشا به حسینیه شهدا محل اقامه نماز آیت الله منتظری رفتیم.
حسینیه نیمه پر بود. آیت الله "صادق خلخالی"، آیت الله "احمد آذری قمی" و حجت الاسلام "سید سراج الدین موسوی" هم برای نماز به امامت آقای منتظری آن جا بودند. اکبر می گفت اینها مامومین همیشگی آقا هستند.
من که نماز را با نیت فرادا خواندم. بعد نماز، به کوچه ای که در ورودی خانه منتظری قرار داشت، رفتیم. "عماد الدین باغی" و دو – سه نفر از بچه های "موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)" هم آن جا بودند. می دانستم که باغی از مسئولین اصلی و تاثیر گذار بخش خاطرات موسسه است.
دقایقی با هم گرم صحبت شدیم. از باغی درباره تجدید چاپ آخرین کتابش "کاوشی درباره روحانیت" پرسیدم که گفت:
- فعلا برای چاپ جدید آن برنامه ای ندارم و اگر بخواهم این کار را بکنم، بخش های زیادی از آن را باید کاملا تغییر بدهم.
"کاوشی درباره روحانیت" کتابی بود که حدود سال 64 از سوی باغی منتشر شد و به قول خودش روحانیت را به دو دسته انقلابی همچون امام خمینی، و غیر انقلابی و سازشکار تقسیم بندی کرده بود. او که سخت و افراطی تحت تاثیر تفکرات دکتر "علی شریعتی" بود، با آوردن اسامی افراد، مثلا به افشگری آنها پرداخته بود.
آن طور که همان زمان می گفتند، امام چاپ و تکثیر آن کتاب را حرام اعلام کرده بود که نیروهای امنیتی به کفش فروشی "آقا مرتضی" در خیابان انقلاب نبش لاله زارنو - که تنها محل پخش کتاب کاوش بود - ریختند و همه نسخه های آن را بردند و ظاهرا خمیر کردند.
باغی گفت که در حال ثبت و ضبط خاطرات آیت الله منتظری است و دارد کار را به پایان می رساند. بعدها کتاب خاطرات آیت الله منتظری بدون این که اشاره ای به مصاحبه و تدوین گر آن که باغی و عوامل موسسه نشر آثار امام بودند بشود، منتشر شد که کاملا مغرضانه، جهت دار و بدور از حقیقت نویسی و ثبت واقعی خاطرات بود. می شود گفت آن کتاب، بیانیه سیاسی عماد الدین باغی و همفکرانش در برابر نظام و امام بود.
از در بزرگ گاراژی وارد حیاط خانه شدیم. من، علی، اکبر و آقای "مصطفی ایزدی" که همراه همیشگی منتظری بود، در برابر منتظری قرار گرفتیم و به سلام و احوال پرسی و روبوسی پرداختیم.
منتظری با دیدن اکبر که فرد ثروتمندی است و شدیدا به او ارادت داشت و وجوهات شرعی و حتی مبالغ هنگفتی را به عنوان هدیه همواره به منتظری پرداخت می کرد، گل از گلش شکفت. با خنده ای عجیب خطاب به او گفت:
- به به آقای اکبر ... تهرانکم الله ...
اکبر که ظاهرا اقوامش از تبعید شدگان دوره رضا خان از کردستان به مازنداران بوده اند، با همان لهجه مازندرانی و کردی اش خندید و گفت:
- حاج آقا ... ما شمال تشریف داریم ...
که منتظری باز خندید و گفت:
- خب پس شمالکم الله ...
بعد از حال و احوال خنده دار اکبر و منتظری، او روی لبه حیاط نشست و شروع کردیم به بحث و صحبت. بیشتر صحبت ما درباره ضبط خاطرات ایشان بخصوص درباره شهید "سید علی اندرزگو" بود.
وقتی منتظری فهمید که ما در "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" کار می کنیم، اخم هایش در هم رفت و با غیظ قبول نکرد که خاطراتش را بگوید و گفت که دوستان دارند این کار را می کنند که منظورش همان عماد الدین باغی بود.
ساعتی بر سر بعضی مسائل بحث کردیم. در بین صحبت ها، او را فردی بسیار ساده دیدم که به راحتی می شد با اخبار و اطلاعات ناصحیح، تحت تاثیر قرارش داد.
بعد از خداحافظی، همراه آقای ایزدی به خانه مقابل رفتیم و ساعتی هم با او صحبت کردیم. ایزدی را فردی بسیار زیرک دیدم که می توانم بگویم او بود که منتظری را این ور و آن ور می کرد.
وقتی سوار بر ماشین شدیم که به تهران برگردیم، اکبر سراغ اذری قمی رفت و کپی نامه چند صفحه ای او را که خطاب به آیت الله خامنه ای و در رد ولایت فقیه بود، از خودش گرفت.
در راه، به اکبر گفتم:
- من از همان زمان جنگ و هنگامی که بحث منتظری پیش آمد، خیلی دوست داشتم یک بار با او رو به رو شوم تا بتوانم شخصیتش را کنکاش کنم، امشب که این فرصت دست داد، فقط می توانم بگویم که خدا رحمت کند امام خمینی را که در آخرین روزهای عمرش و در حساس ترین زمان تاریخ انقلاب، چه خطر بسیار بزرگی را از کنار انقلاب و نظام گذراند و نگذاشت این مسئله به فتنه ای ماندگار تبدیل شود.
اکبر که از حرف من عصبانی شد و توقع داشت نگاهم به منتظری عوض شده باشد، جوش آورد. به او گفتم:
- اصلا تو امام را قبول داری یا نه؟
که گفت: "خب آره ولی ..."
که گفتم:
- ولی بی ولی.
همان جا به او گفتم:
- آن که من دیدم و از شخصیت منتظری دریافتم، فردی چنان ساده است که به راحتی یک بچه 12 ساله می تواند با اطلاعات و اخبار غلط او را تحت تاثیر قرار بدهد و تحریک کند که مملکت را به هم بریزد.
23 آبان 137?
شب 13 رجب، آقای منتظری در حسینیه شهدا نماز مغرب را می خواند که آقای آذری قمی می رود پهلویش و با او صحبت هایی می کند و نکاتی را یاد آور می شود. منتظری هم بر می گردد رو به جمع و شروع می کند به سخنرانی ای که منجر به آشوب در سطح کشور و حمله حزب اللهی های حساس و حامی نظام، به حسینیه او می شود و بلوای سیاسی سختی را برای جمهوری اسلامی رقم می زند.
منبع خاطرات حمید داود آبادی نویسنده خاطرات جبهه