حدیث 1
پیامبر اکرم (ص) می فرماید :
فردای قیامت آن که ازهمه شما به من نزدیکتر وشفاعتش بر من واجبتر است کسی است که در سخنانش راستگوترودر رد امانت درستکارتروخوش اخلاق ترو به مردم نزدیکتر باشد.
حدیث 2
وباز ایشان می فرمایند:
هرکه خشمش رافرو خورد خداوند پاداشش دهد وهرکه برمصیبتی صبر نماید خداوند عوضش دهد.
وحدیث1 مجالس شیخ صدوق (ص 304 (م76))
وحدیث2 کتاب من لا یحضره الفقیه ((ج2 ص 342))
اسرار نماز
نخستین و مهمترین عبادت نماز است . پس از مبعث حضرت رسول (ص) نخستین عبادتی که تشریع گردید ، نماز است و بهترین تعریف را از تعبیر قرآن مجید باید فهمید که ، می فرماید : به درستی که نماز انسان را از هر کار قبیح و نادرستی باز می دارد یعنی حقیقت نماز شخص نماز گزار را اصلاح می کند و از آلوده شدن به فحشا و منکر باز می دارد.
در روایتی از حضرت صادق (ع) از برترین چیزی که بندگان به واسطه ی آن به خدا تقرب می جویند ، سئوال می شود حضرت می فرمایند : پس از شناسایی خداوند از این نماز برتری سراغ ندارم آیا نمی بینی بنده ی نکوکار عیسی بن مریم گفت که خداوند به من سفارش نماز فرمود. نماز یاد خداست و تنها با یاد خداست که دلها آرامش می گیرد. چون نماز ستون دین است وبا پذیرفته شدن آن سایر اعمال نیز پذیرفته خواهد شد و اگر رد شود بقیه ی عمل نیز مردود خواهد گشت ونیز چون هر عملی پیرو نماز است لذا اسرار آن نیز ستون رازهای دین است. اگر اسرار نماز بدست آمد و مشاهده شد رازهای سایر اعمال نیز قابل دستیابی و مشاهده قرار خواهد گرفت پس سزاوار است سالک بکوشد و عارف تلاش کند تا به ستون رازهای دین دست یابد و سرانجام به همه ی زوایای دین برسد و همه ی آن را مشاهده نماید و در روزی که هیچ سایه ای جز سایه ی خداوند متعال نیست، تحت سایه ی ولایت او بیارامد.
راز عبادت چیزی است که به عالم ملکوت و برتر از آن بر می گردد آنچه به درون و باطن عبادت مربوط می شود. اما حکمت عبادت همان هدف و نتیجه ای است که به آن مربوط می شود از قبیل عروج ، نجات از نا شکیبایی و... اما ادب عبادت مسائلی است که به اوصاف و احوال نمازگزار بازگشت می کند که باید حضور قلب و خشوع قالب داشته باشد، پیوسته در ذکر باشد و از توجه به غیر معبود خود راحفظ کند و همچنین سایر صفات ظاهری معهودو لازم (از لباس و مکان و...) مراعات نماید و روشن است که این امور از اسرار نیست. پس میان آداب و اسرار نماز تفاوت است.
جز به حفظ آداب نماز نمی توان به اسرار آن دست یافت . بنابراین آداب نماز همان علت های آماده ساز و اسباب کمک رسان در رسیدن به پاره ای از اسرار نماز است،زیرا رسیدن به باطن ممکن نشود جز برای کسی که خاطر او پاک و درون او صاف و دل او سالم باشد.همان گونه ای که ظاهر قرآن را جز آن کسی که از گناه پاک باشدنمی تواند حس کند و باطن قرآن را جز کسی که از آلودگی های گناه منزه باشد حس نمی کند . ظاهر نماز را نیز جز با وضو یا غسل نمی توان بجا آورد و باطن آن را نیز نمی آورد جز پاک چشمی که در نماز از آلودگی های توجه به غیر معبود مبرا است.
برای نماز غیر از این صورت ، معنایی است و غیر از این ظاهر باطنی وجود دارد و ظاهر آن آدابی دارد که رعایت نکردن آنها موجب باطل شدن نماز یا نقصانی در آن می گردد. همین طور برای باطن آن نیز آدابی است که با مراعات ننمودن آنها نماز دچار نقصان شده یا باطل میشود و اگر آنها رعایت شود نماز دارای روح ملکوتی می شود و ممکن است پس از بجا آوردن کامل آداب باطنی وقلبی نماز،نماز گزار از سیر الهی نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب بهرمند شود . همان طور که گفته شد برای نماز آداب قلبی وجود دارد که بدون آن آداب نماز ناقص است . یکی از آداب قلبیه در عبادت است .
وجه به عز ربوبیت و ذلّ عبودیت است و آن یکی از مراحلی است که سالک باید طی کند که قوت سلوک هر کس به مقدار قوت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است . هر چه خود بینی و خود خواهی در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیت محروم است .
یکی از آداب قلبیه عبادت به خصوص نماز » تفهیم « است و آن چنان است که انسان قلب خود را در ابتدا چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را می خواهد تعلیم دهد پس هر کدام از ذکرها و حقایق ،اسرار عبادت را با کمال حقیقت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه ای از کمال است آن حقیقتی را که درک نموده به قلب بفهماند و نتیجه این تفهیم آن است که پس از مدتی زبان قلب گشوده و قلب ذاکر می گردد و باید دانست که یکی از نکات تکرار از ادعیه و دوام ذکر و عبادت همین است که زبان قلب گشوده و قلب ذاکر و عابد گردد .
ذکر لسانی بدون ذکر قلبی از درجه اعتبار به کلی ساقط است و در احادیث حضور قلب می آید که نماز به قدر حضور قلب مقبول است و هر چه قلب غفلت داشته باشد به همان اندازه نماز را قبول نمی کند . یکی از مهمترین آداب قلبیه حضور قلب است .
عبادات ،اذکار و اوراد وقتی نتیجه کامل دارند که صورت باطنی قلب شود و باطن ذات انسان با آن همراه شود و دل انسان صورت عبودیت به خود گیرد و از خودسری و سرکشی بیرون آید.از اسرار و فواید عبادت یکی آن است که اراده نفس قوی شود و نفس بر طبیعت چیره شود و قوای طبیعت مسخر تحت قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده ی نفس ملکوتی در ملک بدان نافذ گردد . یکی دیگر از اسرار عبادات آن است که باطن و ظاهر مسخر در تحت اراده ی الله و متحرک به تحریک الله شود .
و اى فرزندم محمد ـ که خداوند جل جلاله قلبت را به مکاشفه و مراقبه و جلال خود آباد فرماید ـ همیشه متذکر باش و فکر کن در آنچه تو را براى دوام در خدمت خود مشرف فرموده است، غیر از آنچه را که من براى تو بیان نمودم، زیرا که زبان و قلم از بیان تمام آنها عاجز است، بلکه هر چه را که به آن محتاجى در وقت حاجت به طور تفصیل به یاد آور، و بدان که هدیه و عطائى است که از مولاى جلیل به تو رسیده است، پس به واهب و عطاکننده آن به نظر تعظیم و تکریم بنگر و شکر وی را به جاى آور.
مثلا اینکه به مرکوبى احتیاج دارى که براى رسیدن به مقاصدى که موجب سعادت دنیا و آخرت تو است بر آن سوار شوى و از پیاده روى و طى مسافتهاى بعیده به پاى خود که در آن ذلتها و مشقتها است که محتاج به بیان نیست بىنیاز گردى.
پس فکر کن که اگر خداوند غیر از مرکوب سوارى تو مرکوبى نیافریده بود چقدر مسرور بودى و به آن میبالیدى؟ و تا چه حد نسبت به عطاکننده آن در مقام تعظیم و تکریم برمیآمدى؟ و چه قدر سلاطین و امراء و غیر ایشان به تو حسد میبردند، و چه آیت بزرگى از آیات الهى بود که مردم به آن با نظر عبرت نظر میکردند، پس شکر این منت جلیل را به جاى آور، و مبادا که زیادى مرکوبهائى که خداوند به مردم عنایت فرموده است قدر این نعمت را در نظر تو سبک و خوار نماید، و شرف بذل و مرحمت حضرتش را در نظر تو حقیر و کوچک گرداند، که در نظر عقل قبیح است که هر چه مولاى اعظم در اکرام و احسان بیافزاید، بنده در تحقیر و استخفاف او بیافزاید، تا کار به جائى رسد که از روى جهل و نادانى انکار مقام او را نماید، و هلاکت و عذاب روز موعود را تکذیب نماید.
پس بترس از اینکه در جهالت و نادانى از آنان که چنیناند پیروى نمائى، که آنان مردمانى هستند که بلاى غفلت و جهالت بر ایشان احاطه نموده، و در مذلت ندامت فرو رفتهاند.[1]
پیامها ونکتهها:
1- تفکر در آنچه خداوند بدون منت به انسان ارزانی داشته است مایه توجه و تقرب و مصون ماندن از دامهای از شیطان است که او را به غفلت از دوست فرا میخواند.
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد[2]
2- ابلیس به تدریج و قدم به قدم آدمی را از درگاه دوست جدا میکند. باید از ابتدا مراقب وسوسهها و بیتوجهیهای کوچک بود چرا که عاقبت تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود.